باید به بعضی از پسرا گفت
خدایی دمت گرم که هنوز دست به ابروهات نزدی .
.
. ما بچه بودیم روغن میریختیم روی کتاب داستان تا روغنی بشه و به تعداد کتاب های روغنی مون اضافه بشه. . . عاقا داشتم میرفتم از نونوایی نون بخرم دیدم یه دختر و پسر تقریبا 5 6 ساله دارن تو کوچه با هم صحبت میکنن یه لحظه شنیدم دختره میگه من هردوتاشو میخوام حس فضولیم گل کرد گوشامو تیز کردم چیزی که شنیدم این بود
ولی بچه الان لیلی و مجنون رو با تبلتش میخونه .
دختر:من هردتاشو میخوام
پسر:باشه هم عقد میگیریم هم عروسی
اول عقد میگیرم دو روز بعدش عروسی نه 5 روز نه یه هفته بعدش خوبه دیگه
دختر:اره خوبه
ینی من همسن اینا بودم میدونی به چی فکر میکردم؟؟اصن فکر نمیکردم لامصب اون موقع فکر نداشتم