شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله ز موهای کمندش / کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش
بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام
این شعر اسمش *عقاب* می باشد از *دکتر پرویز ناتل خانلری* قسمت هایی ازش حذف شده می تونین چیزی رو که این جا نوشتم تو کتاب *چشمه روشن*از *دکتر غلام حسین یوسفی* پیدا کنید
گشت غمناک دل و جان عقاب چون از او دور شد ایام شباب
دید کش دور به انجام رسید افتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیرد ره سوی کشور دیگر گیرد
خواست تا چاره ناچار کند دارویی جوید و در کار کند