نا ممکن است که احساس خود را نسبت به تو با واژه ها بیان کنم.
اینها سرشارترین احساساتی هستند که تا کنون داشته ام.
با این همه هنگامی که می خواهم اینها را به تو بگویم و یا بنویسم،
واژه ها حتی نمی توانند ذره ای از ژرفای احساساتم را بیان کنند.
گر چه نمی توانم جوهر این احساسات شگفت انگیز را بیان کنم، می توانم بگویم، آن گاه که با توام چه احساسی دارم...
آن گاه که با توام، احساس پرنده ای را دارم
که آزاد و رها، در آسمان آبی پرواز می کنم.
برای امروز و فردا
عهد می بندم
نهایت شادی را به تو هدیه کنم.
عهد می بندم
نه در صداقت تو شک کنم و نه بی اعتماد باشم،
بلکه حیات تو را با رشد و ژرفای بیشتری غنا بخشم.
و محبت تو را می پذیرم، بی آنکه دغدغهي فردا داشته باشم
چون می دانم
فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت.
درسینه ام جایگاهی است
نامت را حک کردم
هر روز تو را می بوسم
و می بویم
و عاشقانه، چشمهایت را نگاه می کنم
دنیایی ساخته ام
خانه ای بر بلندای محبت
رشته های مهر پیچکهایش
گلدان هایی پر از گلهای سرخ
و تو
تنها معبود خانهي کوچک من
خانه ای که به وسعت سرسبزی کوهساران است
و من در کنار چشمه ساران محبت
دستانت را می فشارم
من فردای امید را با چشمانی مشتاق مینگرم...
در کنار تو...