منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 778
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 19
:: باردید دیروز : 88
:: بازدید هفته : 400
:: بازدید ماه : 1214
:: بازدید سال : 16369
:: بازدید کلی : 655412
نویسنده : نیم دا
جمعه 22 بهمن 1389

 

قلبم از نامش لحظه ای خالی مباد! از ازل تا ابد میخوانمش با تمام عشقم!

 اوست تنها معشوق که لحظه ای از حال عاشق بی خبر نیست اوست که

 میداند دلم از کدام غم می نالد...! تنها نور حضور اوست که کوچه های

 تاریک قلبم را روشنایی می بخشد و مرا در پس این دنیای تیره به معجزه

 یک چراغ امیدوار!


تنها اوست که تا ابد می ماند و در این سکوت با دلم میسازد!

اما در همهمه های پوچ زندگی به ناگاه لحظه ای برایم رخ میدهد که از

 فرط غم حجم دنیای درونم از وجودش تهی میشود! لحظه ای تلخ که تمام

 درها برایم دیوار می شود و تمام نگاه های دنیا برایم سنگین تر از آن

 دیوار، دلخوشی برایم ارزویی بعید می شود و حتی ذره ای امید در ته

 جام زندگیم باقی نمی ماند...!

 

یار وفادار من در آن لحظه هایی که حتی قلبم از او رنجیده دستم را

 عاشقانه میگیرد!  باز هم نور وجودش را به قلبم هدیه میدهد و نمیگذارد

  دلم در تاریکی این کوره راههای تردید بمیرد!

 تنها نور وجود اوست که دلم را زنده نگه میدارد...!


:: بازدید از این مطلب : 7228
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : نیم دا
جمعه 22 بهمن 1389

سال ها پیش از این به من گفتی


که مرا هیچ دوست میداری؟


گونه ام گرم شد ز سرخی شرم


شاد و سر مست گفتمت آری


باز دیروز جهد میکردی


که ز عهد قدیم یاد آرم


سرد و بی اعتنا ترا گفتم


که دگر دوستت نمی دارم!


ذره های تنم فغان کردند


که خدا را، دروغ می گوید


جز تو نامی ز کس نمی آرد


جز تو کامی ز کس نمی جوید


تا گلویم رسید فریادی


کاین سخن در شمار باور نیست


جز تو، دانند عالمی، که مرا


در دل و جان هوای دیگر نیست


لیک آرام ماندم و خاموش


ناله ها را شکسته در دل تنگ


تا طپش های دل نهان ماند


سینه ی خسته را فشرده به چنگ


در نگاهم شکفته بود این راز


که دلم کی ز مهر، خالی بود؟


لیک تا پوشم از تو، دیده ی من


بر گل رنگ رنگ قالی بود


دوستت دارم و نمی گویم.


تا غرورم کشد به بیماری!


زانکه می دانم این حقیقت را


که دگر دوستم..... نمی داری....!


:: بازدید از این مطلب : 7385
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : نیم دا
جمعه 22 بهمن 1389

یه وقتای خیلی خاص مثل امروز که یه کوچولو خوشحالم به خاطر اینکه تو یه درس خیلی سخت نمره خیلی خوبی گرفتم اما یه دفعه یه غم بزرگ میاد سراغم و بی دلیل گریه ام میگیره با اینکه با خودم قرار گذاشتم که گریه نکنم تا جایی که این قلبم از رو بره و دیگه زیر بار این همه غم وغصه کم بیاره و یه شب وقتی که خوابم وایسته و منو از دست این زندگی رها کنه! اما انگار میخواد تا ابد بزنه بی هیچ امیدی...!

چند روز دیگه عروسی صمیمی ترین دوستمه، دوستی که از حدودای پنج سالگی تا الان با همیم  البته دوستیمون قبلا خیلی داغتر بود تا چند ماه قبل که نامزد کرد و اونم مثل خیلیای دیگه منو تنها گذاشت! حالا من موندم که چیکار کنم اصلا حال و حوصله عروسی و این حرفا رو ندارم اما نه میشه نرم نه  حسی که برم...! نمیدونم!

وقتی که این همه داغونم با یه قیافه همیشه ناراحت چطور میتونم برم جشن و شاد باشم!

احساس میکنم دیگه هیچ امیدی برای زندگی ندارم هیچ چیزی شادم نمیکنه هیچکسی رو هم ندارم حتی یه دوست که بتونم اونی رو که تو دلم مونده و داره منو میکشه بهش بگم تا آروم شم...!

اونوقتا که دوستم هنوز نامزد نکرده بود و برای من وقت داشت هر وقت که احساس میکردم قلبم سنگین شده با اون درد دل میکردم و اونم بهم گوش میکرد! اما این روزا اون خیلی درگیر جشن عروسیشه و منم به خودم قول دادم که گریه نکنم اما وقتی که اون غمهای لعنتی میان سراغم یه لحظه کوتاه که مرز بین حالت عادی و اون حالت عجیبیه که یهو پیدا میکنم فقط تو همون لحظه احساس میکنم تمام بدنم داغ شده و اشکام سرازیر میشن اما به سختی جلوی اشکامو میگیرم!

تا چند وقت پیش با کوچکترین حرفی اشکام سرازیر میشد (اشکم دم مشکم بود) اما این روزا دیگه نمیخوام مثل قبل باشم...! خورشید زندگیم خیلی وقته غروب کرده و من همچنان غرق تلاشی بیهوده...! اما خوب میدونم که کتاب سردترین فصل زندگیم به زودی بسته میشه...!


:: بازدید از این مطلب : 6624
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : نیم دا
جمعه 22 بهمن 1389
رستنی ها کم نیست

 

من و تو کم بودیم!

 

خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم

 

گفتنی ها کم نیست

 

من و تو کم گفتیم!

 

مثل هذیان دم مرگ، از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم

 

دیدنی ها کم نیست

 

من و تو کم دیدیم!

 

بی سبب از پائیز جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم

 

چیدنی ها کم نیست

 

من و تو کم چیدیم!

 

وقت گل دادن عشق روی دار قالی،

 

بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم

 

خواندنی ها کم نیست

 

من و تو کم خواندیم!

 

من و تو ساده ترین شکل سرودن را در معبر باد،

 

با دهانی بسته واماندیم

 

من و تو کم بودیم!

 

من و تو اینک در میدان ها اندازه ما می خوانیم

 

ما به اندازه ما می بینیم

 

ما به اندازه ما می چینیم

 

ما به اندازه ما می گوئیم

 

ما به اندازه ما می روئیم

 

من و تو

 

کم نه که باید شب بی رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم!

 

من و تو

 

خم نه و درهم نه و کم هم نه که می باید با هم باشیم!

 

من و تو 

 

حق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم!

 

گفتنی ها کم نیست...!

 

 

پ.ن: دوستای قدیمی حتما میدونن که تو وبلاگ قبلیم که حذف شد دقیقا همچین پستی بود و چون خیلی دوستش دارم دوباره نوشتم!

مرسی به خاطر تموم مهربونی هاتون

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 7146
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : نیم دا
سه شنبه 19 بهمن 1389

سلام گلای باغ آرزو

ببخشید چند وقتی بود آپ نمیکردم

به خداااااااااااااااااااااا گرفتار بودم

امتحانا

دوستا

استادا

کلاسا

همه و همه منو از شما دریغ کرد

یه سری جمله خشششششششششششششششششششششنگ خششششششششششششششششششششششششششششنگ واسه عاشقا که شما باشین :

شاید آن روز که سهراب نوشت: "تا شقایق هست زندگی باید کرد"، خبری از  دل پر درد گل یاس نداشت. باید اینجور نوشت: هر گلی هم باشی، چه شقایق چه گل پیچک و یاس... زندگی اجبار است!


خدا زمین را مدور آفرید تا به انسان بگوید همان لحظه ای که تصور می کنی به آخر دنیا رسیده ای، درست در نقطه آغاز هستی!


دوست همه باش و معشوق یکى، مهرت را به همه هدیه کن و عشقت را به یکى.


همیشه گریه نشانه ی ضعف نیست. گاهی نشانه ی یک بخشش است، گاهی یک فداکاری، گاهی یک ظلم و گاهی هم نمایانگر عظمت یک عشق


فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده، ممکن است آزاد باشد، اما راه به جایی نخواهد برد.


دانی از زندگی چه می خواهم ، من تو باشم ، پای تا سر تو ، زندگی گر هزار باره بود ، بار دیگر تو ، بار دیگر تو . (فروغ فرخزاد)


 

گفتی از تو بگسلم ، دریغ و درد ، رشته ی وفا مگر گسستنی است ؟ بگسلم ز خویش و از تو نگسلم ، عهد عاشقان مگر شکستنی است ؟ (فروغ فرخزاد)


 

غرق غم دلم به سینه می تپد ، با تو بیقرار و بی تو بیقرار . (فروغ فرخزاد)


 

کاش از شاخه ی سر سبز حیات ، گل اندوه مرا میچیدی . (فروغ فرخزاد)


 

آسمان همچو صفحه ی دل من ، روشن از جلوه های مهتابست ، امشب از خواب خوش گریزانم ، که خیال تو خوشتر از خواب است . (فروغ فرخزاد)


 

آه ، هرگز گمان مبر که دلم با زبانم رفیق و همراه است ، هر چه  گفتم دروغ بود ، کی تو را گفتم آنچه دلخواهست . (فروغ فرخزاد)


 

آه من هم زنم ، زنی که دلش ، در هوای تو می زند پر و بال ، دوستت دارم ای خیال لطیف ، دوستت دارم ای امید محال . (فروغ فرخزاد)


 
(فرستنده : فاطمه از دزفول)
آه ، کاش آن لحظه پایانی نداشت ، در غم هم محو و رسوا می شدیم . (فروغ فرخزاد)


 
آمدم تا به تو آویزم ، لیک دیدم که تو آن شاخه ی بی برگی ، لیک دیدم که تو بر چهره ی امیدم ، خنده ی مرگی . (فروغ فرخزاد)


وه چه شیرین است بر سر گور تو ای عشق نیاز آلود پای کوبیدن ،

 وه چه شیرین است . (فروغ فرخزاد)


:: بازدید از این مطلب : 5938
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
سودا
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

سایتم چطوره (نمرش بین چنده؟؟؟)

پیوندهای روزانه
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای لینکینگ ما دو تا با هم ابتدا منو را با عنوان My love is 7Da و آدرس ni031.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت م قرار میگیرد. !مطمئن باش!